امام صادق (ع)، "فلسفه درد" و "حکمت کار" (پزشکی جهادی یا تجاری؟)
در جمع دانشجویان پزشکی در اردوهای جهادی
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت برادران عزیز سلام عرض میکنم. دوستان فرمودند در باب فلسفه این اردوها و فعالیتهای جهادی و خدمت به مردم و خدمت به محرومین نکاتی را تقدیم بکنم. من به نظرم آمد به دو استدلال مشخصی که علیه این سنخ فعالیتهای شما در عالم تئوری و به اصطلاح صورت گرفته بپردازم. یعنی هم کسانی راجع به این قضایا استدلالهای کلامی و نظری کردهاند که یعنی چه که ما باید برویم و برای دیگران فداکاری کنیم و زحمت بکشیم و بدون دستمزد مادی تلاش بکنیم و هم استدلالهایی از منظر بخشی از رویکردهای حاکم در علوم اجتماعی و علوم انسانی و به طور خاص اقتصاد کلاسیک و مدرن با رویکرد سکولار صورت گرفته در مورد اینکه اصلاً چه کسی گفته یک کسانی باید به فکر کسان دیگری باشند و نظم طبیعی و خودجوش اقتصاد را به هم بزنند. نظم خودجوش و طبیعی این است که یک عدهای به طور طبیعی سیر میشوند و یک عدهای گرسنه هستند. آنهایی که سیر هستند مستحق سیری هستند و آنهایی هم که گرسنه هستند مستحق گرسنگی هستند و وقتی بخواهید این نظم را به هم بزنید و کسانی خودشان را گرسنه نگه دارند با اینکه سیر هستند و بخواهند گرسنگانی را سیر بکنند یا بدون اینکه نیاز داشته باشند بروند به کسانی خدمت بکنند بر هم زدن نظم طبیعی یک جامعه است. اگر میخواهیم جامعه رشد طبیعی داشته باشد باید بگذاریم به همین شکل طبیعی پیش برود و وقتی یک اقلیتی بدون قید و شرط به هر شیوهای به ثروتهای انبوه برسند بالاخره چکه چکهای از اینها روی فقرا میریزد و آنها هم فی الجمله بهرهمند میشوند. لذا خیلی صحبت از عدالت و اخلاق و این مباحث در حوزه علوم اجتماعی و علوم انسانی به خصوص در اقتصاد و سیاست نکنید و اجازه بدهید همینطور به حال طبیعی پیش برود. یک عده قوی هستند، یک عده ضعیف هستند. قویها اگر بیشتر بخورند تهمانده سفره آنها بالاخره به ضعیف و ضعفا هم میرسد. روی هم رفته تمتعات فرد ثروتمند یا قدرتمند غیر مستقیم و با چند واسطه به تمتع اجتماعی هم منجر میشود. اینها از جمله دو استدلال قدیمی و بسیار مهم و خیلی پرطرفدار و البته بزک شده است. یعنی به این صراحت و زشتی که الان من بیان کردم گاهی نیست. بزک مذهبی و کلامی میشود. بزک مدرن از سنخ علوم اجتماعی و تئوریهای علوم اجتماعی و اقتصاد میشود. من به یکی، دو نمونه اشاره میکنم که بدانید قضیه چیست و اهمیت کار خودتان را بدانید. احتمالاً این دوستانی که اینجا هستند وقتی به اردوهای جهادی میروند کارهای پزشکی میکنند. همه دانشجوی پزشکی و پرستاری و خدمات پزشکی هستند. حالا من در مورد محور اول یک مثالی از همین قضیه بزنم. خداوند در قرآن کریم در آیهای به صراحت و در بعضی از آیات از زوایای دیگری میفرماید یک استدلال کسانی که به اصطلاح ادعا میکنند مذهبی هم هستند و خیلی زندگیهای رفاهی در سطح افراط دارند و مرفه بیدرد هستند، امکانات آنها ده یا دهها برابر آن چیزی است که واقعاً نیاز دارند، حتی ممکن است استدلال مذهبی بکنند و میکنند و میکردند و خواهند کرد. در این مورد که ما وظیفهای در برابر فقرا نداریم. من که مستقیم حق آنها را نخوردهام. خود من کار کردهام، زحمت کشیدهام، ثروتمند شدهام. من مستقیماً به لقمه دهان او چنگ نزدم و از دستش بگیرم. خداوند میفرماید وقتی به اینها میگویند انفاق کنید و سهم فقرا را به یاد داشته باشید و آنها را فراموش نکنید و به تنهایی نخورید میگویند اگر خداوند میخواست خودش کاری میکرد که هیچ کس فقیر و گرسنه و محتاج و بیمار و برهنه و گرفتار نباشد. حالا مذهبیها به این سنت الهی میگویند و جریانهای لیبرال و تفکرات سرمایهداری میگویند این سنت طبیعی است. ما اگر بخواهیم با این سنت الهی در بیفتیم از نظر مذهبی درست نیست. «لَو شاء...» اگر خداوند میخواست خود خداوند کاری میکرد که هیچ کس گرسنه نباشد. مگر نمیتواند؟ شما وقتی میگویید ما باید به فکر فقرا و گرسنگان باشیم و به اردوی جهادی برویم و به اینها خدمت کنیم و بیماران گرفتار و فقیر را مجانی برای خدا و بدون من و اذی درمان کنیم، چون خداوند میفرماید وقتی کمک میکند یکی اینکه منت نگذارید و او را تحقیر نکنید و دوم اذیت نکنید. هیچ شکنجه روحی و هیچ تحقیری نباید صورت بگیرد و الا آن صدقه و عمل خیر و انفاق شما باطل است. «لا تُبطِلوا...»، صدقات و خدمات خود به محرومین را با «بالمَنِ و الاذی...» باطل نکنید. ممکن کسی به یک نفر خدمت بکند ولی این توهینآمیز باشد. بگوید ما به شما خدمت کردیم، ما به شما کمک کردیم. قرآن میفرماید این یعنی چه؟ خدمت کن متواضعانه و مؤدبانه بدون اینکه او شرمنده بشود. این خدمت صادقانه است. اینها میگویند اگر خدا میخواست که این کار را میکرد. خودش به ما داده که مرفه شدهایم و میتوانست به آنها هم بدهد. حتماً اینکه به آنها نداده یک حکمتی دارد. حالا مخفیانه اینجا میگوییم که بله، یک حکمتی هست. اما حکمت آن این چیزی نیست که تو میگویی. او میگوید اگر ما بخواهیم کمک کنیم و این فاصلههای طبقاتی را جبران کنیم، افراد سالم و عالم به داد افراد جاهل، بیمار و فقیر برسند این نظم خودجوش عادی عالم بر هم میریزد که حتماً هم مورد رضای خدا هست و اگر نه چرا اتفاق میافتاد؟ خدا اگر میخواست همه را سیر میکرد. قرآن میفرماید کسانی که این منطق را دارند کافر هستند. اصلاً صریح تعبیر کفر به کار میبرد. از جمله کسانی که خداوند آنها را تکفیر میکند کسانی هستند که این حرفها را میزنند و میگویند ما وظیفه نداریم به دیگران کمک کنیم و اگر خدا میخواست خودش به آنها هم میداد. قرآن میفرماید این منطق کفر است. بله، اگر خدا میخواست به همه میداد. بله، این بیماری و سلامت و مرگ و زندگی و گرفتاری و فقر و ثروت همه حکمت دارد. اما حکمت آن چیزی نیست که تو گفتی که تو بیتفاوت و بیمسئولیت باشی. حکمت دیگری دارد. یعنی شما همین مسئله بیماری را ملاحظه بکنید. حالا من جواب این کسانی که با ادبیات مذهبی حرف میزنند را اول بدهم. چون یک عده از ماتریالیستها با ادبیات مذهبی میگویند کمک به فقرا و محرومین و مبارزه با فاصلههای طبقاتی و سادهزیستی و رعایت تعادل در زندگی و اسراف نکردن و دادن حق محرومین وظیفه دینی ما نیست. مگر اینکه کسی بخواهد کار مستحبی بکند و الا اینها وظیفه نیست. در بخش دوم و محور دوم همین حرف از زبان متفکران بزرگ لیبرال سرمایهداری و اقتصاد کلاسیک سکولار با برچسب علم اقتصاد گفته میشود. باطن هر دو حرف یکی است. آنها میگویند نظم خودجوش و این سنت طبیعی را بر هم نزن. نابرابری انسانها سنت طبیعی است. اگر این را بر هم بزنید نظم اجتماعی هم بر هم میخورد. آنها میگویند طبیعت است و اینهایی هم که مذهبی هستند میگویند خداست. این مشیت خداست که یک عده ثروتمند باشند و یک عده فقیر باشند. البته اینکه مشیت خدا به چه معنا این است که یک عده فقیر باشند و یک عده ثروتمند باشند و به چه معنا این نیست باید توضیح داده بشود که اینجا خیلی فرصت نداریم. هر دو هست. مثل اینکه بگویی مشیت خداست که یزید سر سیدالشهدا را ببرد. این حرف هم درست است و هم غلط است. به لحاظ تکوینی درست است. هیچ اتفاقی در این عالم نمیافتد مگر اینکه اذن تکوینی خداوند پای آن باشد. خدا اجازه تکوینی میدهد. خداوند این امکان را ایجاد میکند. اما تشریعاً مورد رضای خدا نیست. یعنی در جهت ضد تکامل است و خداوند راضی به این عمل نیست. حالا اینکه فقر و غنا، سلامتی و بیماری، هر کدام دو، سه نوع هستند و علت بخشی از آنها رفتار خود ما یا انسانهای دیگر است و بخشی از آن مشیت قطعی الهی است، کسی که ناقص به دنیا میآید، بیمار به دنیا میآید، بحثهای مهم کلامی در باب عدل الهی و رحمت الهی و قدرت الهی است و جای آن الان اینجا نیست. ما فرض را بر این میگیریم که دوستان مطالعاتی در این زمینه دارند. ولی میخواهم بگویم جواب دسته اول که میگویند ما به لحاظ مذهبی وظیفه نداریم به اردوی جهادی برویم و به فقرا کمک کنیم و بیماران را در مناطق دور مجانی و با احترام و برای خدا و بدون توقع و بدون منت و تحقیر معالجه کنیم. حالا چون رشته شما پزشکی است و برای کارهای پزشکی به اردوهای جهادی میروید در این مورد توضیح میدهم. آن چه که در این عالم اتفاق میافتد چند لایه است. همین بیماری را ببینید. آیا اگر خدا نمیخواست نمیتوانست کاری بکند که هیچ بیماری و دردی در انسانها نباشد؟ چرا، میتوانست. پس چرا نکرد؟ اول بپرسیم چرا این کار را کرد؟ از یک طرف توصیههای دینی داریم که به مردم میگوید بهداشت را رعایت کنید که مریض و بیمار نشوید. این یک بعد است. در روایات ما چقدر راجع به رعایت بهداشت و مسئله تغذیه هست؟ اینکه در سرما چطور باشید، در گرما چطور باشید، مراقب باشید، پرخوری نکنید. پس یک سری توصیههای اسلامی داریم در باب اینکه مراقبت بهداشتی کنید. نظافت کنید. مسواک بزنید. پیامبر(ص) میفرمود هر هفته لباسهای خود را یک بار در آب بجوشانید. لباسهای روشن و سفید بپوشید. معطر باشید. دستان خود را بشویید. این یک دسته از توصیههای دینی است. مراقب باشید. بدن امانت خداست. آن را سالم نگه دارید تا بیمار نشوید. اگر عمداً کاری کنید که بیمار بشوید گناه محسوب میشود. این بدن امانت خداست و باید آن را سالم نگه داری. توصیههای دسته دوم این است که اگر احیاناً بیمار شدید به پزشک و به طبیب مراجعه کنید. حتی اگر طبیب غیر مسلمان باشد. چنانکه خود پیامبر(ص) و خود امیرالمؤمنین علی(ع) هم به طبیب یهودی و مسیحی مراجعه میکردند. وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) در حال شهید شدن است یک پزشک یهودی بالای سر او میآورند. متخصص درجه اول این قضایا در شهر او بود و همان هم آمد. این هم توصیههای دسته دوم است. توصیههای دست سوم به پزشک و طبیب و پرستار است. بگویم یکی از بهترین عبادتها چیست؟ خدمت به بیمار است با همه توصیههایی که دارد. با جان بیمار تجارت نکن. با آبرو و اعصاب بیمار بازی نکن. هم مراقب جسم او باش و هم مراقب روحیه او باش. با او محبت داشته باش. همه اینها توصیههای اسلامی است. پزشک و پرستار با لبخند با بیمار روبرو بشوند. با او به آرامی صحبت کنند. مراقب آرامش روحی او باشند. مراقب خانواده او باشند. این حرفها را میگوید. توصیههای دسته چهارمی هم دارد. به بیمار میگوید حالا که بیمار و گرفتار شدی در برابر درد و بیماری تا میتوانی شکیبا و شاکر باش. وقتی تب میکنی اگر شاکرانه با آن مواجه بشوی رشد روحی هم میکنی و اگر کافرانه و معترضانه مواجه بشوی به لحاظ روحی هم سقوط میکنی. تو در هر دو صورت درد را میکشی. چه مؤمن، چه صابر و چه غیر صابر باشی در هر صورت این درد را میکشی و تحمل میکنی. به لحاظ روحی و شخصیتی تا میتوانی صابر باش. حالا نعرههایی است که به خاطر درد میزنیم و دست خودمان نیست. تا آدم بیماریهای جدی نگرفته میتواند بگوید آرام باش ولی وقتی که بیماری و دردهای شدید به سراغ آدم آمد خودت هم نعره میزنی. این نعرهها طبیعی است. البته آدمهایی که تربیت شدهاند همین طبیعیها را هم کنترل میکنند. ما آدمهایی همین الان میشناسیم که جراحی چشم رفته و گفته بود من را نه بیحس کنید و نه بیهوش کنید. بدون هیچ آمپول بیحسی و بیهوشی چشم او را جراحی کردهاند و یک آخ نگفته است. یکی از علما در مشهد است. زمان شاه هم ایشان زیر شکنجه بوده است. میگفت در شکنجه هم همین حالت بود. میگفت پاهای من را سوزاندند. من را برهنه کردند و روی صندلی نشاندند و آتش زیر من روشن کردند. من بوی سوختگی گوشت را شنیدم و پوست بدنم کنده شد. این شکنجهگرها دور و اطراف من ایستاده بودند که من شروع به التماس کردن بکنم. ولی من آخ نگفتم. زیر لب ذکر میگفته است. آدمهایی اینطور هستند. ما آدمهای معمولی هستیم و یک جاهایی نمیتوانیم آخ نگوییم. داد میزنیم، نعره میزنیم، ممکن است فحش هم بدهیم. ولی خداوند در توصیههای دست چهارم به بیمار میگوید این درد را تا میتوانی تحمل کن و اگر فشار و درد روی تو هست آن را به حساب خدا بنویس. بگو خدایا من به خاطر تو تحمل میکنم. اگر آخ هم میگویم ولی ته دلم اعتراضی نمیکنم. در روایت میفرماید اگر یک خار به پای مؤمن برود برای او پاداش و ثواب است. وقتی تب میکند برای او پاداش مینویسند. یعنی حتی بیماری و درد هم بیحساب و کتاب نیست. وقتی کسی توحیدی زندگی میکند و توحیدی به عالم نگاه میکند. پس هم بیماری و هم شفا و هم معالجه هر دو الهی میشود. حالا ایام شهادت امام صادق(ع) است. من این روایت را از ایشان در توحید مفضل عرض کنم. طرف میگوید یکی از دلایلی که خدایی بر این عالم حکومت نمیکند و خالقی نیست و همه چیز بی حساب و کتاب است همین بیماریها و دردهاست. امام صادق(ع) میفرمایند اتفاقاً اگر درست نگاه کنی همین بیماریها و دردها هم جزو آیات الهی است. اگر همینها را درست بشناسی میفهمی. گفت مثلاً بیماری و درد چه فایدهای دارد؟ وقتی فواید بیماری را میگویند به این معنی نیست که بیماری را معالجه نکن. نگوییم اگر بیماری و درد این همه فایده دارد پس چرا آن را معالجه کنیم؟ نه، این به جای خود است و آن هم به جای خودش است. هر دو درست است. یک نگاه چند بعدی و ترکیبی به مسئله درد و بیماری و شفا و طبابت میشود. امام صادق(ع) بخشی از فلسفههای بیماری را میگویند. فلسفههای جسمی و روحی بیماری را میگویند. اولی این است که اگر درد نباشد انسان نمیفهمد که این بدن آسیب پیدا کرده و جایی از آن مشکل دارد. شما فرض کنید یک خونریزی درون بدن شروع شده است، یک ویروسی وارد بدن شده و بدن را تخریب میکند، یک بیماری به وجود آمده و ما احساس درد نمیکنیم. یک مرتبه میافتیم و میمیریم. این کمترین است. یعنی درد یک آلارم است. درد، زنگ خطری است که خداوند در بدن گذاشته تا قبل از اینکه آن بیماری بدن را متلاشی کند و از پا در بیاورد ما بفهمیم که اینجا یک عیبی دارد. در واقع درد سیگنال عیبیاب بدن است. این یک نکته است. بعد امام صادق(ع) فرمودند حالا از مسائل جسمی که بگذریم اصلاً انسان به این عالم آماده تا تکامل روحی و عقلی و اخلاقی پیدا کند. هدف اصلی آن است. هر کدام از سلامت و بیماری به این قضیه کمک کند مفید است. ولی حالا تو فرض کن که اصلاً بیماری و درد نبود. ما داریم جواب استدلال اول یعنی استدلال شبه مذهبیون را علیه تفکر جهادی و اردوی جهادی و علیه تفکر انفاق میگوییم و دوباره تکرار میکنم که اگر این تفکر جهادی و اردوی جهادی در همین حوزه پزشکی تبدیل به گفتمان غالب در دانشگاههای پزشکی و در بیمارستانهای ما و در پرستارهای ما بشود این یکی از شرایط اصلی اسلامی شدن پزشکی و بیمارستان و بهداشت و سلامت در کشور است. میدانید که درست در مقابل تفکر شما و تفکر اردوهای جهادی تفکر اردوهای تجاری است. تفکر جهادی در برابر تفکر تجاری در مسئله بهداشت است. چون از جمله چیزهایی که در قرآن و حدیث روی آن حساس هستند این است که با جان انسان تجارت نکنید. بله، پزشک و پرستار حتماً باید دستمزد بگیرند. دستمزد آنها هم عادلانه باشد. چند وقت پیش من بیمارستان بودم و جراحی داشتم. یکی از سرپرستارها گفت میدانید تفاوت حقوقی پزشک و پرستار چقدر شده است؟ فاصلههای تصاعدی چقدر است؟ میدانید که خود وزیر گفت ما الان پزشکانی داریم که ماهی یک میلیارد تومان از شکم مریضها پول جمع میکنند؟ این تفکر تجاری به مسئله پزشکی و بیماری و سلامت است. یکی هم تفکر جهادی است. این اردوی جهادی و بنگاه تجاری دو تفکر است. گرچه البته بیمارستان و طبابت و پزشکی خرج دارد و باید دستمزد عادلانه داشته باشند اما تجارت با جان انسان درست نیست. یک شبکه درست کنیم که در آن یکی فیزیوتراپی داشته باشد، یکی داروخانه داشته باشد، یکی بیمارستان داشته باشد، یکی جراحی داشته باشد و بیمار را به همدیگر پاسکاری کنند درست نیست. انگار یک طعمهای به دست آوردهاند و به همدیگر پاس میدهند. میتواند یک بار آزمایش بدهد و سه بار آزمایش بگیری. یک بار عمل میخواهد و دو بار عمل کنی. این یک نگاه کاملاً حیوانی و ماتریالیستی به مسئله جان انسان و سلامت و بحث پزشکی است. نقطه مقابل این همین کاری است که شما میکنید. میگویی من از شهر خودم به محرومترین مناطق و هوای سرد و گرم میروم و بین خانوادهها و مردمی که اصلاً نمیشناسم چه کسانی هستند و آنها هم من را نمیشناسند و بدون هیچ دستمزدی برای خدا به آنها خدمت میکنم و بیماری آنها را علاج میکنم. روایت میفرماید پزشک یا پرستار یا هر کسی که ببیند یک انسانی درد میکشد، مجروح یا بیمار است و از کنار او بیتفاوت عبور کند، «تارِکُ المَجروحه کجارحه...»، کسی که مجروح یا بیمار را ترک کند مثل کسی است که او را مجروح کرده است و اگر آن مجروح بمیرد، «کقاتله...»، در قتل او شریک است. اگر کسی را به خاطر پول معالجه نکنی و آن انسان آسیب ببیند یا معلول بشود یا دردی را تا آخر عمر تحمل کند یا بمیرد در آن شریک هستی. اینها منطق اسلامی در پزشکی و سلامت و بهداشت است. البته چیزهای دیگری هم هست که من باز نمیخواهم آن را بگویم. ولی همین درد و بیماری فلسفه دارد. فوایدی دارد. هم فواید جسمی دارد و هم فواید روحی و اخلاقی دارد. یکی از آنها که امام صادق(ع) فرمودند این است که اولاً بیماری و درد همه را به یاد خدا و به یاد خلق میاندازد. یعنی شما فرض کن اصلاً هیچ کس بیمار نمیشد. فرض کن از اول تا آخر عمر هیچ وقت درد و هیچ بیماری به سراغت نمیآمد. نقطه ضعف جسمی اصلاً نداشتی. باور میکنی که اغلب ما اصلاً به یاد خدا هم نمیافتادیم؟ به یاد هیچ کس نمیافتادیم. یکی از برکات همین درد و بیماری همین است. باید با آن مبارزه کنی. باید بروی و آن را علاج کنی ولی خودش فلسفههایی هم دارد. امام صادق(ع) فرمودند یکی این است که انسان را به یاد خدا و خلق میاندازد. اگر هیچ کس هیچ وقت درد و بیماری را تجربه نمیکرد مردم و انسانها حاضر نمیشدند از فساد و گناه و فحشا و کثافتکاری اجتناب کنند. همین که یاد درد و مرگ هست و این را میبینند یا تجربه میکنند بازدارنده است که دیگر کلاً به جدول نزنند و بیرون نروند. این رابطه درد و بیماری با تربیت و رشد است. حتی رابطه درد با عرفان را داریم. امام صادق(ع) میفرماید اگر درد نبود، تجربه بیماری نبود، ترس از مرگ نبود، تواضع برای خدا و تضرع در پیشگاه خدا هم نبود. دیدهاید همه ما وقتی که گرفتار میشویم و مخصوصاً زمانی که بیمار میشویم و درد شدید میگیریم خداپرست هستیم. همه میگویند خدا و خدا. حتی بیدینها و حتی افراد کافر میگویند خدا. امام صادق(ع) فرمودند یکی از نامهای خداوند آه است. هر کس هر جای عالم آه میکشد خدا را صدا میزند. ولو به زبان بگوید من خدا را قبول ندارم. همه فطرتاً میفهمند خدا هست و همه میفهمند وقتی بیچاره میشوند و وقتی کشتی آنها وسط اقیانوس دارد غرق میشود و یا درد آنها را از پا میاندازد میگویند خدا. حالا هر کسی به زبان خودش میگوید. حتی همین فیلمهای سکولاری که برای سرگرمی میسازند و اصلاً منطق سکولار بر فیلم سینمایی حاکم است، یکی از ترجیعبندیهای همین فیلمهای غربی «My God» است. یعنی هر اتفاقی میافتد در آخر میگویند «Oh my God». بالاخره این خدا را باید صدا بزنی ولو طرف در کل زندگی خود اصلاً خدا را ندارد. هزار گناه و هزار مسئله دارد ولی میگوید اوه خدا. در هندوها و بتپرستها میروی همینطور است. هر جا میروی میبینی آسمان را صدا میزنند. حتی مشرک و حتی کافر و ملحد. امام صادق(ع) میفرماید اگر درد و بیماری نبود، اگر این گرفتاریها نبود، تضرعی برای خدا نبود. اکثراً اسم خدا را هم نمیبردند. فرمودند هیچ میدانید چرا بعضی از مردم نسبت به دیگران مهربان هستند؟ به فقرا کمک میکنند؟ برای اینکه خودشان گرفتار فقر یا بیماری یا درد شدهاند یا میترسند که بشوند. یعنی فکر بیماری و درد، فکر مرگ، این ترس باعث میشود خیلیها آدمهای مهربانی بشوند و به دیگران کمک بکنند. حتی اگر مسلمان نیستند. حتی اگر مؤمن به خدا هم نیستند. این باعث میشود به فکر دیگران باشند. در مورد رابطه درد و خدمتگزاری به خلق، رابطه درد و ادب، درد و احسان فرمودند نمیبینید که درد ادب میآورد؟ اول یک مقدار بیادبی میآورد. دردت میگیرد و به تندی حرف میزنی و میگویی آی دکتر و پرستار کجایید. یک مقدار که اضافه میشود اینقدر مؤدب میشوی. وقتی به تو میگویند سرطان گرفتهای و دیگر تمام است اینقدر مؤدب میشوی. اینقدر متواضع و مهربان میشوی. اینقدر مواظب هستی که دیگر گناه نکنی. به کسی فحش ندهی. حق کسی را نخوری. امام صادق(ع) میفرماید شما فکر میکنی اگر درد و بیماری نبود اغلب مردم ممکن بود هیچ وقت ادب را در زندگی خود هیچ وقت رعایت نکنند. ممکن بود هرگز تواضع را تجربه نکنند. خضوع، شکست، رغبت به درگاه خدا، طلب عافیت از خدا، طلب شفا از خدا، صدقه دادن را تجربه نکنند. خیلیها در عمر خود هیچ وقت صدقه نمیدهند مگر وقتی که مریض بشوند و درد بکشند. وقتی درد به سراغت میآید صدقه میدهی. امام صادق(ع) میفرماید این هم یکی از فلسفههای درد و بیماری است. گره زدن خودخواهی با دیگرخواهی هم هست. فرمودند فرض کن اگر اصلاً درد نبود نظام حقوقی به هم میریخت. کسی از مجازات نمیترسید. اگر همه نسبت به درد رویینتن بودند میگویند هر کسی مثلاً دزدی کند اینقدر به او شلاق میزنیم. میگفت بزن. من که احساس درد نمیکنم. هر چه میخواهی، بزن. فرمود فکر میکنید اگر درد نبود نظام حقوقی و نظام مجازات و اجرای عدالت بازدارندگی و جلوگیری در برابر دزدی و تجاوز داشت؟ اگر درد نبود نظام مدیریتی به هم میریخت. نظام تعلیم و تربیت مشکل پیدا میکرد. بسیاری از چیزها هست که یک نفر در دانشگاه علم میآموزد، صنعت میآموزد، اگر احساس ترس نبود اصلاً کدام شاگرد به حرف معلم خود گوش میکرد؟ حالا ترس در دوره کودکی یک نوع است و ترس در دوره دانشگاهی یک نوع است ولی بالاخره هست. میفرماید پس اینها فلسفههایی دارد که باید به آنها توجه داشت. از این جهت این روایت امام صادق(ع) را عرض کردم که توجه کنید که جواب آنهایی که با استدلال مذهبی میگویند من خودم تلاش کردهام و نه رشوه گرفتهام، نه اختلاس کردهام، نه دزدی کردهام، نه از دیوار کسی بالا رفتهام، چند معاملهای کردیم و دربی به دیواری خورد و یک زمینی خریدیم و یک مرتبه قیمت آن 50 برابر شد و در یک معاملهای یک چیزی وارد کردیم و حالا میلیارد شدهایم و 7، 8 خانه داریم و ویلا داریم و 5، 6 ماشین داریم و سالی 4، 5 بار به سفر خارج تفریحی میرویم و پول توی جیبی بچههای ما در ماه چند میلیون تومان است و اگر گاهی فقرا را ببینم کمک هم میکنم. ولی اگر خدا میخواست اینها را فقیر نمیکرد و من بیش از این وظیفهای ندارم. خداوند میفرماید این منطق کفر است ولو با ادبیات دینی گفته بشود و اسم خدا را میآورد. بله، ولی همان خدایی که این نظام عالم و این نظام اجتماعی را ساخت به تو فرمان داد که نباید تو سیر بشوی در حالی که آنها گرسنه هستند. نباید تو صد دست لباس بپوشی در حالی که او یک دست لباس ندارد. او نمیتواند ازدواج کند، نمیتواند یک اتاق کوچک اجاره کند. همان خدا به تو این فرمان را داده است. این جواب همین تیپهای به اصطلاح مذهبی است. اما دسته دوم وجهه روشنفکری و آکادمیک پیدا کردهاند. اصلاً به عنوان علم اقتصاد حرف میزند. آنها میگفتند سنت الهی همین است و آن را بر هم نزنید و اینها میگویند سنت طبیعت همین است. خیلی خدا را قبول ندارند و اگر هم قبول دارند میگویند خدا عالم را خلق کرد و به استراحت رفت. خدای ساعتساز را قبول دارند. جهان مثل ساعتی است که خدا کوک کرد و رفت. فقط در خلق دخالت داشت و در این اتفاقاتی که در عالم میافتد دخالتی ندارد. این یک ماشین خودکار است و خدایی وجود ندارد و لازم نیست دخالت بکند و به خصوص این خدا پیغمبر بفرست نیست. پیغمبران را قبول ندارند. شریعت و واجب و حرام را قبول ندارند. اینکه دین بخواهد در اقتصاد و اخلاق دخالت کند را قبول ندارند. اصلاً ریشههای سکولاریزم سیاسی، اقتصادی، حقوقی، اخلاقی در سکولاریزم فلسفی کلامی است. یعنی یک نوع آنتولوژی، یک نوع تئولوژی که دخالت خدا در جهان و شریعت، واجب و حرام خدا و اینکه خداوند هر لحظه در حال خلق عالم است را قبول ندارد. تمام این بچههاهایی که به دنیا میآیند را خدا خلق میکند. پدر و مادر واسطه هستند. پدر و مادر خالق بچه نیستند. همانطور که آتش خالق گرما نیست. رابطه علت و معلول، سبب و مسبب را خدا ایجاد کرد. اسباب طبیعی همه هستند. اگر نبودند که شما چرا پزشکی میخوانید؟ چرا پرستاری میخوانید؟ چرا فیزیک و شیمی میخوانید؟ اینها میگویند علت و معلولها در عالم هستند. حتماً هستند. اما این علیتهای مادی هم الهی و سنتالله هستند. خدا خواست آب مرطوب کند و آتش بسوزاند. دوم اینکه فقط این قوانین مادی نیست. فراتر از اینها قوانین فرامادی است. علیتهای غیر مادی است. هر دوی اینها یعنی هم علیتهای مادی و هم سببیتهای غیر مادی الهی و سنتالله است. این فرق دانشمند و پزشک مسلمان و غیر مسلمان است. هر دو اسباب مادی را قبول دارند. اما حداقل دو فرق دارند. یکی اینکه این پزشک و دانشمند مسلمان میگوید همین قوانین مادی الهی است و پشت این اراده خداست. او مسبب الاسباب است و دوم اینکه علیتها فقط علیتهای مادی نیستند. علاوه بر این و در کنار این علتهای مادی علیتهای دیگری هم داریم که گاهی قویتر از آنها عمل میکند. مثلاً دعا، صدقه، صله رحم، احترام به والدین، احترام به استاد، علتهایی برای طول عمر است. رعایت بهداشت و تغذیه و ورزش و سلامت هم علتهایی برای طول عمر هستند. هر دو هستند و هر دو هم الهی هستند و فقط منحصر به اسباب مادی نیستند. این تفاوتهای این دو است. حالا این دیدگاهی که میگوید خدا دیگر در عالم دخالت نمیکند و واجب و حرام ندارد میگوید این عالم همینطور ساخته شده و این عالم طبیعی است. حالا میخواهی خدا را قبول داشته باش و اسم آن را سنت الهی بگذار و میخواهی قبول نداشته باش و اسم آن را طبیعت بگذار. اگر هم خدایی بوده همان اول کارش را کرده و رفته است. خدای منهای انبیا و منهای پیغمبر و منهای واجب و حرام را قبول دارند. دیگر با این خدا رابطه برقرار کردن و گفتن ای خدا و از او دخالت خواستن و اینکه پیغمبر فرستاده و واجب و حرام دارد را قبول ندارند. متأسفانه این منطق سکولار در قرن 18 و 19 و اوایل قرن 20 پایههای بخشی از گفتمانهای قوی در عرصه علوم اجتماعی به طور خاص و علوم انسانی به طور عام و در بحث ما اقتصاد به معنای اخص را شکل داد. این هم یکی از موانع تئوریک به اصطلاح روشنفکری در برابر فکر اردوی جهادی است. این بیشتر نوع سکولار و دانشگاهی و روشنفکری آن است. میگویند در جهان جدید و به اصطلاح مدرن وجه غالب در زندگی اجتماعی اقتصاد است. قبلاً در جوامع دینی و سنتی اقتصاد یکی از عوامل بود. مثلاً یکی اقتصاد است، یکی مذهب است، یکی خانواده است، یکی سیاست است و غیره. در این جامعه سکولار و به اصطلاح مدرن مسئله اصلی اقتصاد است. بقیه همه در ذیل اقتصاد تعریف میشوند. حتی دین و اخلاق، حتی خانواده، حتی سیاست، یعنی حتی سیاست و قدرت در اختیار کمپانیهای سرمایهداری و در مسیر اهداف اقتصادی باشد. اقتصاد خودش هدف است. وسیله برای چیزی نیست و معنویت و هر نوع اصل اخلاقی مثل انفاق، خدمت به محرومین، خدمت بی مزد و منت، به تعبیر قرآن بدون مَن و اذی به محرومین مفاهیم علمی و اقتصادی نیست. ما وقتی بحث توسعه و پیشرفت و اقتصاد که میکنیم پای اخلاق و مذهب و معنویت و این مسائل را نباید پیش بکشیم. اینجا یک موتور هست و آن نفع فردی و سود شخصی مادی و دنیوی است. این انگیزه اولیه و اصلی همه فعالیتهای انسانی است. اینجا ما نباید هیچ اصل اخلاقی را ملحوظ کنیم. حالا شما میخواهید بگویید دنیای اقتصاد و توسعه، دنیای بیرحم مادیات محض است، بگو. هر چه میخواهی بگو. ولی واقعیت این است که در همین دنیا هم خیریه و خدمت به محرومین و بیمه کار و بیکاری و رعایت حقوق کارگر هم هست. البته نه به دلایل دینی و الهی و اخلاقی بلکه باز با چرتکهاندازی است. یعنی میبینیم اگر به طبقه پایین کمک نکنیم، اگر به کارگرها و فقرا کمک نکنیم ممکن است اینها شورش کنند و مزاحم سرمایهدارها بشوند. نظم اجتماعی به هم میریزد. یا اصلاً ما به معنویت هم احتیاج داریم. درست است که منطق ما مادی است. ولی وقتی فقط مادی باشد، فرض کن رفاه صد درصد هم میآید، فرض کن بیمه کار و بیمه بیمه بیکاری و بهترین بیمارستانها و بهترین امکانات و بهترین تفریحی هم هست و همه خانه و مسکن دارند ولی اخلاق و معنویت نباشد، عاطفه و احساس نباشد. در همین جامعه افسردگی و خودکشی بیشترین رکورد را میزند. چون انسان که فقط شکم نیست. انسان فقط یک موجود شکمو نیست. تعریف اینها این است که انسان یک حیوان شکمو است. عقل او هم در خدمت شکمش است. منطق انبیا میگوید انسان شکم هم دارد. حتماً باید به شکم انسان رسید اما انسان یک حیوان شکمو نیست. اقتصاد آن باید در ذیل عقل او عمل کند نه اینکه عقل او فقط اقتصادی باشد. اقتصاد در ذیل عقل و اخلاق و معنویت و فرد و جامعه و دنیا و آخرت و جسم و روح است. همه اینها هست. او میگوید منطق ما فقط جسمانی و مادی و اقتصادی است. جرینگی و چرتکهای است. اما چون میبینیم وقتی همه مشکلات مادی خود را هم حل کنیم باز اعصابها خراب است و افسردگی داریم و خانوادهها فرو پاشیده و همه تنها هستند و آمار خودکشی بالاست و باید با قرص خواب بخوابی، به فکر معنویت هم میافتیم. ما قائل به اصالت دنیا بودیم ولی این که دنیا نشد. شکمهای ما پر است. خانه ما هم مرفه است. یک طویله و اسطبل مدرن درست کردهایم اما احساس خفقان به ما دست میدهد. برای ما کافی نیست. اینجا میگویند ما احتیاج پیدا کردیم که یک معنویتی هم داشته باشیم ولی این معنویت اصیل و الهی نیست. حاکم بر مادیت نیست. این معنویت هم باز در خدمت اقتصاد است. یعنی باز منطق آن مادی است. یعنی یک عرفان قلابی است. یک معنویت و یک احساسات کپسولی درست کنیم. حتی موعظه و امور خیریه هست ولی پشت آن باز منطق سود حاکم است. باز این منطق با تفکر جهاد و اردوی جهادی و خدمت برای خدا به خلق، خودت را برای خدا در خدمت به خلق به زحمت بیندازی بدون اینکه از آنها پاداش بخواهی، بدون اینکه از آنها بخواهی برای تو کف بزنند، بدون اینکه بخواهی تو را رئیس خود کنند، بدون اینکه بخواهی پول بدهند، هنوز این منطق در این دستگاه فکری مفهوم نیست و حتی علیه آن استدلال میشود. من یکی، دو نمونه از استدلالهایی که علیه این تفکر شده و حتی به عنوان مبانی علم اقتصاد کلاسیک و اقتصاد نو شده را برای شما میخوانم. من عین عبارت را آوردهام و برای شما میخوانم. میگویند وقتی بخواهی مضمون اخلاقی را وارد اندیشههای اقتصادی کنی، یعنی با انگیزههای الهی و اخلاقی و معنوی بخواهی بروی به محرومین خدمات پزشکی و اقتصادی بکنی، بدون محاسبه اقتصادی که به من چه میرسد هم این کار را بکنی، میدانی این چه ضرری دارد؟ ضررش این است که نظم اقتصادی را بر هم میریزد. دیدهاید که بعضی از مغازهها هستند که یک جنسی را به قبمت بالایی میفروشند. بعد یک مغازهای در همان خیابان همان جنس را ارزان و به قیمت واقعی میدهد. بعد یک مرتبه اینها به او حمله میکنند و میگویند چرا نرخ را میشکنی؟ میگوید اینقدر میارزد و شما گران حساب میکنید. میگویند بیخود کردهای. وقتی تو ارزان میفروشی علیه همه ما توطئه میکنی. دقیقاً همین منطق به شکل آکادمیک آن اینجا هم هست. میگویند وقتی ما میگوییم دین از اقتصاد و سیاست جداست، اخلاق از اقتصاد جداست، اخلاق از پزشکی جداشت، اگر اخلاق میخواهی به مسجد و کلیسا برو، اینجا دانشکده پزشکی و بیمارستان است. پزشکی چه ربطی به اخلاق دارد؟ اقتصاد چه ربطی به اخلاق و واجب و حرام و مستحب و مکروه و معنویت و ایثار و گذشت دارد؟ اندیشه اقتصادی یک مضمون دارد و آن سود است. رقابت بر سر سود است. البته این رقابت باید مدنی و قانونی باشد. هر چه دموکراتیکتر باشد بهتر است. ولی بالاخره به تردستی و کلاهبرداریهای قانونی منجر میشود و بشود. همین است. سنت طبیعت همین است. یک عده پایشان را روی دوش یک عدهای میگذارند و بالا میروند و یک عده هم همان پایین میمانند. این قانون زندگی طبیعی است. هر کس بخواهد این نظام طبیعی و غریزی را بر هم بزند با شعار اینکه ما به اردوی جهادی میرویم و ما میخواهیم خدمات اخلاقی کنیم و ما میخواهیم ایثار کنیم نظم خودجوش و طبیعی اقتصاد یا پزشکی یا نرخ پزشکی و نرخ اقتصاد را میشکند و بر هم میزند و این به معنی ایجاد اخلال در نظم جامعه مدنی است. شکستن نرخهاست. یعنی غیر از رقابت اقتصادی یک چیزی به نام رقابت اخلاقی میآورد. یک میدان دیگری برای بازی تعریف میکند. میخواهد یک داور دیگری بیاورد. ما به کدام داور گوش کنیم؟ آن داور اخلاقی یک جاهایی سوت میزند که این داور اقتصاد میگوید اصلاً اینجا خطا نیست. خیلی هم خوب و اقتصادی است. مثلاً ربا بگیر. داور اخلاقی در اقتصاد سوت میزند و میگوید ربا نخور. داوری که فقط اقتصادی باشد میگوید خیلی هم خوب است و تشویق کنید. چرا سوت میزنی؟ این خطا نیست. در پزشکی هم همینطور است. در همه رشتهها همینطور است. در مهندسی و معماری و مدیریت و تعلیم و تربیت و آخوندی و در همه کارها این منطق هست و منطق رحمانی و شیطانی از هم جدا میشوند. میگوید اقتصاد در جامعه و اندیشه مدرن فقط هدف صرفاً اقتصادی دارد. دیگر وسیلهای برای یک هدف بالاتر و متعالیتر از خودش نیست. حتی اهداف سیاسی و اجتماعی هم در خدمت آن قرار میگیرد. یعنی شما در اقتصاد سیاسی کلاسیک و اندیشه اقتصادی لاییک که پدران تفکر لیبرال سرمایهداری و توسعه سرمایهداری هستند و کتابهای آنها رسماً در دانشگاههای ما به عنوان علم اقتصاد تدریس میشود، نظریات آنها را عرض میکنم، من به منحنیهای ریاضی اقتصاد و فرمول عرضه و تقاضا کاری ندارم. آنها بحثهای عقلی و تجربی است و اسلامی و غیر اسلامی آن شبیه به هم است. مثل هم است. اما این بحثهای ایدئولوژیک که در حوزههای اخلاقی و انسانشناسی است و به زور قاطی علم اقتصاد و علم سیاست و علم روانشناسی کردهاند را عرض میکنم. شما اقتصاد سیاسی کلاسیک و اندیشه اقتصادی لاییک را تبیین و بررسی بکنید چیزی به نام اصول اخلاقی عام جهانشمول که یک نفر به خاطر فرد یا افراد دیگری فداکاری کند را نمیبینید. این اصلاً وجود ندارد. اصلاً منطق لیبرالیزم اقتصادی و توسعه سرمایهداری این است که هر شخص یک هویت فردی دارد. فرد است. من هستم که مهم هستم. من مرکز عالم هستم. لذت و منافع من و سود من مرکز عالم است. آن عبارتی که عرض کردم که میگویند نرخ را نشکن. چون اردوهای جهادی که شما و امثال شما میروید نرخ پزشکی را میشکند. پزشکی و پرستاری را از حالت یک فعل اقتصادی محض خارج میکند. آن را به یک فعل علمی اقتصادی تبدیل میکند که ماهیت اخلاقی دارد. ماهیت الهی دارد. تو را رشد میدهد. تو هم به خودت خدمت میکنی و هم به آن بیماری که به او میرسی. شما میدانید خدمتی که به خودتان میکنید بیشتر از خدمتی است که به بیمار میکنید؟ هر کس انفاق میکند خدمتی به خودش میکند که بیش از خدمتی است که به آن شخص محروم میکند. یعنی شما وقتی از اینجا بلند میشوید و به روستاهای محروم سیستان و بلوچستان و کردستان و آذربایجان غربی و ایلام و کرمانشاه و از این طرف خراسان میروید در آن لحظه تو بیشتر به خودت خدمت میکنی تا به آن بیماری که رفتهای خدمت کنی. خودت صد برابر رشد میکنی. به خدا نزدیک میشوی. به کمالات انسانی میرسی. خدمتی که به خودت میکنی ده برابر خدمتی است که به او میکنی. به او یک قرص و دارویی میدهی و دردش را تسکین میدهی. تازه اگر تو هم نروی یک کس دیگری میرود یا بالاخره او خودش را به یک دکتری میرساند. ولی کاری برای خودت میکنی که هیچ کس نمیتواند برای تو آن کار را بکند. فقط خودت میتوانی این کمک را به خودت بکنی و آن هم این است که آدم بشوی. البته آدم هستید، آدمتر بشوید. فقط ما خودمان میتوانیم خودمان را انسانتر کنیم. کسی نمیتواند این خدمت را به ما بکند. ولی خدمت پزشکی که شما به آن مناطق محروم میکنید را کسان دیگری هم هستند که میتوانند بکنند. آن بدیل و جانشین دارد ولی این یکی جانشین ندارد. لذا بدهکار باشید و نه طلبکار. در دعاها داریم که میگوید خدایا از تو متشکرم، خدایا سپاس و الحمدللله که به من توفیق دادی تا بروم و به دیگران خدمت کنم. به من توفیق دادی. امام صادق(ع) به یک کسی میگوید وقتی میهمان به خانهات میآید زمان بیرون رفتنش باید خیلی از او تشکر کنی؟ گفت چطور؟ گفت خدمتی که او به تو کرده خیلی بیشتر از خدمتی است که تو به او کردهای. گفت خیلی جالب است. ما میهمان دعوت کردهایم، زحمت کشیدهایم، آشپزی کردهایم، خرج کردهایم، سفره انداختهایم، میهمانداری و پذیرایی کردهایم، حالا که میروند باز باید ظرفها را بشوییم و خانه را تمیز کنیم، همه این کارها را بکنیم و باز در آخر ما بدهکار باشیم؟ فرمودند بله. گفت چطور؟ امام صادق(ع) فرمودند میهمان وقتی به خانه شما میآید برکت و رحمت و مغفرت خدا را میآورد و وقتی که میرود گناهان شما از خانه خارج میشود. منتی که میهمان بر شما میگذارد، خدمتی که میهمان به شما میکند خیلی بیش از خدمتی است که شما به او کردهاید. شما یک وعده غذا به او دادهاید. ولی او شما را تطهیر کرد. او شما را رشد داد. میهمان خیلی به شما خدمت کرده است. شما باید ده بار از او تشکر کنید که به آنجا آمده است. حالا شما در مورد کار خودتان باید همینطور نگاه کنید. یک عبارت دیگری بخوانم و بعد چند روایت و عرضم را ختم میکنم. باز این تعبیر را ببینید. میگوید کار اقتصادی، حالا شما بگو کار پزشکی، کار سیاسی و هر کاری باید در این منطق مادی محض باشد تا اقتصاد قابل پیشبینی باشد. میگوید اگر اخلاق و معنویت و ثواب و گناه و نیت و ایثار و بهشت و جهنم را بخواهید وارد محاسبات مادی بکنید دیگر نمیتوانیم به درستی محاسبه کنیم. چون با چرتکه نمیتوان آن را محاسبه کرد که مثلاً به ازای دو و نیم واحد ثواب، 75 درصد گناه، اینقدر گناه برای اخلاص، ما که نمیتوانیم اینها را چرتکه بیندازیم. ما فقط سود و ضرر را میتوانیم محاسبه کنیم. چقدر پول آمد و چقدر پول رفت؟ حساب بانکی چطور شد؟ میگوید باید همه چیز اقتصاد مادی محظ باشد. پزشکی و مهندسی و تعلیم و تربیت هم همینطور است تا اقتصاد یا هر سوژهای قابل پیشبینی باشد و بتواند منظم باشد تا بتوانیم از یک نظم قابل پیشبینی مستمر در دنیایی که تمام انسانها فقط طبق منافع و سود و خودخواهی خودشان عمل میکنند و باید هم همینطور عمل کنند و طبیعی هم همین است، رفتار انسانها طبق یک قاعدهای محکم و قابل اتکا بشود و بتوانیم پیشبینی کنیم. بتوانیم روی کاغذ محاسبه کنیم و چرتکه بیندازیم. یعنی اگر بخواهی مسائل اخلاقی و معنوی را وارد کار تمدنسازی و مسائل دنیوی مثل پزشکی و اقتصاد و توسعه بکنی نظم اجتماعی منسجم و قابل پیشبینی نخواهی داشت. حالا این نمیفهمد که اتفاقاً اگر تو بتوانی این را به عنوان یک اهرم اجتماعی وارد یک عمل اجتماعی کنی، یعنی جامعهای تربیت بشود که همه جا همه سود خودشان را به طور مطلق بر حقوق دیگران ترجیح ندهند، اتفاقاً این جامعه خیلی منظمتر است. روی این جامعه خیلی بیشتر میتوانی حساب کنی. ریسکهای بزرگتری میتوانی بکنی. شما تصور کن دو خانواده و دو تربیت هست. یکی تا میگویند برقها رفت و پلیس نیست میگویند ای جان و حمله میکنند و شیشههای مغازهها را میشکنند و خانه همسایه را غارت میکنند و جیب یکی دیگر را میزنند. میگویند برای چه این کارها را میکنی؟ میگویند برای اینکه برقها نیست و پلیس هم نیست. کسی نظارت نمیکند. یک تیپها آدمها هم تا این اتفاق میافتد احساس میکنند باید مراقب اموال مردم و امنیت دیگران باشند. یک مرتبه در محله برای حفاظت از محله گروههای محلی تشکیل میدهند. همین گروههای خودجوش و کمیتههای انقلابی اول انقلاب در مساجد همینطور بودند. اینها دو واکنش است. بسته به دو نوع فرهنگ و دو نوع تربیت در برابر خطرها و تهدیدهای امنیتی و یا مشکلات اقتصادی یا مشکلات طبیعی مثل زلزله و سیل دو نوع واکنش و بلکه چند نوع واکنش نشان داده میشود. آن یک نظم است و این هم یک نظم است. ما یک نظم حیوانی داریم ولی نظم لازم نیست حیوانی باشد تا قابل پیشبینی باشد. یک چیزی هم به نام نظم انسانی و نظم اخلاقی داریم که تا بگویند الان این بخش از جامعه گرفتار هستند سریع آن بخشی که مرفه هستند از تهران و شهرهای بزرگ بلند شوند و بعضی از خانههای مرفه سریع خودشان را به مناطق محروم برسانند. این هم یک نظم است. قابل پیشبینی هم هست. یک تربیت الهی است. یک عدهای هم هستند که تا میگویند چیزی نیست زود میروند صف میبندند تا خدایی نکرده یک وقت به دیگران نرسد. خدایی نکرده یک وقت بقیه برندارند و همه را خودم بخورم. بله. دو نظم است. یکی نظم حیوانی است و یکی هم نظم انسانی است. هر دو مبنای پیشبینی است. ما بچههایی در انقلاب و جنگ داشتیم که فضای عمومی اینها همینطور بود. بچه پولدار و بچه سرمایهدار حتی غذای شخصی خود را برمیداشت دو محله آن طرفتر چند خانه شناسایی کرده بودند و غذای خود را به آنجا میبردند و خودشان مینشستند و نان و ماست میخوردند. بچههایی که در اطلاعات عملیات لشکر بودند و فعالیتهای خطرناک میکردند خودشان میگفتند عمر متوسط بچههای تخریب و بچههای اطلاعات 6 ماه است. یعنی میگفتند وقتی به منطقه میآییم توقع نداریم تا 6 ماه دیگر شهید نشده باشیم. همیشه هم عاشقترین بچهها بودند. همیشه معطر بودند. مهربانترین و شادترین بچهها بودند. از همه بیشتر همین بچهها هم دعا میکردند و هم از همه بیشتر جک میگفتند. من یادم هست که این بچهها هر کس هر چقدر پول داشت روی طاقچه میگذاشت و هر کسی هم هر چقدر لازم داشت میآمد و برمیداشت. هیچ کس نمیفهمید چه کسی چقدر اینجا پول اینجا گذاشته و هیچ کس هم نمیفهمید چه کسی چقدر برداشت و بعد چقدر آورد. این هم یک تربیت است. یک تربیت هم این است که تا بقیه داخل اتاق نباشند بروی و جیب بقیه را بزنی. اینها دو تربیت هستند. هر دو هم دو نظم است. اینها میگویند برقراری نظم و آرامش و صلح در یک جامعه صد درصد مادی که هیچ کس به فکر خدمت بیمزد و منت به کس دیگری نباشد آسانتر است. این جامعه را راحتتر میتوان پیشبینی و مدیریت کرد. یعنی جامعه حیوانی را راحتتر میتوان مدیریت کرد. برای اینکه همه ماشین هستند و آدمهای یکپارچه مادی تصویر میشوند. رفتار انسانها در جامعه مادی یک قاعده معین و قانونمند دارد. از هیچ کس توقع نداریم برای کس دیگری فداکاری کند. پیشفرض ما این است که هر انسان یک حیوان اقتصادی و یک حیوان سیاسی و یک حیوان شکمو است و عقل او هم هر چقدر بیشتر بشود در خدمت شکمش است. نه اینکه شکم تحت فرمان عقل باشد که انبیا میگویند. فقط عقل باید در خدمت شکم یا شهوت باشد. میگوید اتفاقاً این جامعه که فقط غریزی عمل میکند و نه اخلاقی قاعده معینی دارد که میتوانیم پیشبینی کنیم و نیروی بازدارنده واقعی جلوی خیزش تمایلات حسابنشده را ندارد. اصلاً مبنای پیدایش علوم اجتماعی در غرب در قرن 19 و به خصوص اقتصاد سیاسی همین است. به خصوص میگویند در تحلیلهای میکرو اقتصادی اینطور است. هم ماکرو اقتصادی و هم میکرو اقتصادی و به خصوص در میکرو اقتصادی، یعنی اقتصاد خرد و اقتصاد کلان میگوید در حوزه این رفتارها اتفاقاً نظم اجتماعی به وجود میآید و رفتار طبق همین قاعده به نظم اجتماعی منجر میشود. یعنی تمام تئوریهای علم اقتصاد با این تعریف از این نظریه استفاده میکند. یعنی هم نظریه رفتار مصرف کننده و هم نظریه بنگاه یک منطق دارد. حداکثر کردن سود من است. یک قاعده کلی دارد و آن هم اینکه مبتنی بر نفع من باشد. این قاعده اگر در جامعه بشری و در جامعه ما جاری نباشد شالوده هستیشناسانه و شالوده آنتولوژیک علم اقتصاد بر هم میریزد. میگوید اصلاً ما علم اقتصاد را بر این مبنا تعریف میکنیم که همه یک حیوان خودخواه هستند. قرار نیست کسی به اردوی جهادی برود. این در محاسبه علم اقتصاد و توسعه لحاظ نشده است و اینها خلاف فرمول است. اصل فرمول این است که همه مالدوست و مالپرست باشند. متفکرین جدید و مدرن گفتند اصول اخلاقی را کنار بگذارید که اینها اخلاق سنتی است و ربطی به اقتصاد و علم ندارد. ربطی به پیشرفت و توسعه و سازندگی ندارد. جستجوی نفع شخصی به لحاظ اجتماعی مفید است. به لحاظ اخلاقی هم دائم نگویید این کارها غیر اخلاقی است. نه. خنثی است. بیضرر است. اصلاً به اخلاق کاری ندارد و این کم کم تأیید شد و جزو مبانی اقتصاد مدرن شد. اصلاً کسی که او را به عنوان پایهگذار و پدر اقتصاد جدید در غرب میدانند یعنی «آدام اسمیت» در کتاب معروف خود صریح این را میگوید که بگذار ثروتمندان ثروتمندتر بشوند. برای آنها قید اخلاق و حقوق و عدالت هم نگذار. تنها در سایه ثروتمندتر شدن آنهاست که به دنبال منافع شخصی خودشان هستند و اهل ایثار و انفاق و اخلاق و خمس و زکات نیستند خیر آنها بالاخره به جامعه هم برسد. یعنی طرف بالاخره 10 ماشین دارد، 20 خانه دارد و بالاخره زیر دستش یک عده کلفت و نوکر هم دارد. وقتی که غذاهایش را میخورد یک سوم غذاهایش را بیرون میریزد. اگر کسی پشت درب باشد با همان یک سوم سیر میشود. میگوید اتفاقاً ما نباید بحث اخلاقی بکنیم. اسم این سیستم آزادی طبیعی است. سیستم اقتصادی مدرن است. هر کسی به دنبال منافع شخصی خودش باشد. نتیجه این خیر عمومی خواهد شد. نتیجه این است که بالاخره غیر مستقیم کل ملت و جامعه هم به یک رفاه و ثروتی میرسند. رفتار سودجویانه، خودمحورانه مبتنی بر نفع شخصی به لحاظ اقتصادی پس توجیه دارد. اتفاقاً میگوید همین هم توجیه اخلاقی است. شبیه به همین حرف را «جان لاک» پدر لیبرالیزم و جامعه مدنی دارد. میگوید اساس توجیه اخلاق رفتاری مبتنی بر نفع خصوصی نیست و غیر از توجیه اقتصادی این خودخواهیهای شخصی نتیاج سیاسی اجتماعی هم دارد. باعث صلح و آرامش و تعادل قوا در جامعه میشود. همین حرف را کسان دیگری هم دارند. اجمالاً خواستم بدانید که با این منطق تعریف شده است. این در راستای تلاشهای شماست. چند حدیث برای شما میخوانم که در آن چن مردم اصل اقتصادی که مبنای اردوهای جهادی است. یک، اصل تولید هر چه بیشتر ثروت از راه مشروع و عادلانه یک اصل اسلامی است. کار مقدس و عبادت است. کار جهاد است. ایجاد کار و اشتغال و مبارزه با بیکاری جهاد مقدس اسلامی است. بیکاری یک مفهوم ضد ارزش و ضد اسلامی است. مفتخوری و انگلصفتی ضد ارزش است. همه انواع کار اعم از کار خانه و کار بیرون خانه و کار اقتصادی و ممکن ار علمی و کار مدیریتی و کار فرهنگی و خدمات و تولید کالا در همه عرصهها، گسترش سلامت و بهداشت اساساً یک خدمت و یک ارزش اسلامی است و اگر با نیت الهی صورت بگیرد پاداش اخروی و رشد الهی هم دارد. اگر بدون انگیزه الهی هم صورت بگیرد آثار مثبت دنیوی و اجتماعی دارد که مورد تذیید اسلام است. بنابراین یک اصل اسلامی این است. هر چه بیشتر کردن ثروت اجتماعی و ثروت ملی، تکثیر تولید. هر چه مصرف زیادتر بشود ضد ارزش است. مصرف البته در حد نیاز است. شعار اسلام این است که مصرف در حد نیاز باشد. البته نیاز در حد از گشنگی نمردن. نیازهایی که میگویند اعم از نیازهای تفریحی، نیازهای ثانوی و غیره هم هست. مثلاً همه به تفریح احتیاج دارند منتها از یک حدی به بعد دیگر تفریح نیست. بیماری روحی است. به خوردن غذای خوب همه نیاز دارند و این جزو حقوق آنهاست. تلاش کنند و برسند و حتی اگر او ندارد تو او را با غذای خوب و بدون تحقیر سیر کن. اما دیگر غذا خوردن از یک حدی به بعد کمیت و کیفیتش نیاز نیست. بیماری است. بیماری روحی و جسمی است. کار شما تحت عنوان الگوهای جهادی به این اصل اسلامی و در ذیل این اصل اسلامی قرار میگیرد. تولید ثروت، تولید قدرت برای جامعه اسلامی، تولید سلامت، تولید معرفت، تولید اخلاق، هر تولیدی جزو ثروت ملی حساب میشود. اقتصاد سالم اسلامی اقتصادی است که جریان ثروت، قدرت، سلامت، معرفت، منابع اولیه به نحوی باشد که به این منابع اضافه بشود. یعنی تا میتوانی قدرت جامعه اسلامی را بیشتر کن. این عبادت است. قدرت نظامی، قدرت علمی، قدرت سیاسی، قدرت صنعتی، تا میتوانی نساب سلامت و ضریب سلامت را در جامعه بالا بیاور. این عبادت است. ضریب معرفت و آگاهی و دانش را بالا بیاوری. ضریب سلامت خانواده را بالا بیاوری. پس این یک اصل است. کار شما ذیل این اصل یک عبادت است. هر پایهای از پایههای زندگی بیفزایی و آن را تقویت کنی، قدرت ملی، سلامت ملی، ثروت ملی، اخلاق ملی، در تحصیل مسائل مادی و معنوی زندگی، هر چه اینها را بیشتر و مضاعف کنی عبادت است. منتها اینها به دو شرط است. شرط اول این است که انحصار ایجاد نشود. یعنی تو میگویی ما ثروت جامعه را زیاد کردیم ولی دست ده درصد است و 90 درصد محروم هستند. نه. سلامت تأمین شد. 10 درص جامعه از نظر سلامت همه نوع بیماری و همه نوع جراحی و همه نوع مسائل بهداشتی را میتوانند تأمین کنند ولی 80، 90 درصد نتوانند. یا فرهنگ و اخلاق هم همینطور است. پس شرط اول این است که منابع ثروت و قدرت و سلامت و معنویت آزاد و عمومی باشد و حبس نشود. برای یک عده اقلیت خاصی توقیف نشود. شرط دوم چیست؟ اگ در عرصه اقتصاد یا علم رقابت هست که باید هم باشد این رقابت سالم باشد و رقابت تخریبی نباشد. فعالیت آزاد و محترم داشته باشد. ثمره کار هر کسی در درجه اول باید به خودش برسد. اگر یک کسی زحمت کشیده و دانشمند شده، یک کسی زحمت کشیده و ثروتمند شده، اگر یک کسی زحمت کشیده و قدرتمند شده در درجه اول خودش حق دارد محصول کار خودش را بردارد و از آن استفاده کند و کسی حق ندارد مانع او بشود و بگوید تو زحمت کشیدی ولی باید به دیگران بدهی و نباید خودت بخوری. نهخیر. ما چنین چیزی نداریم. تو اولویت داری. اصل تو هستی. منتها در حدود نیازت که تأمین شد، مازاد بر آن را در مصرف دقت کن. این باز به نفع خودت است که به لحاظ اخلاقی و رشد الهی اینها را رعایت کنی. اینکه این قدرت و ثروت و سلامت در جامعه تولید میشود، چه ملی و چه شخصی و چه جهانی باشد، به چه نحوه و به چه کیفیتی باشد مهم است. شرایط حقوقی و مشروع بودن و نامشروع بودن آن رعایت بشود یا نه. آیا به هر نحوهای درست است؟ یا محدودیتهای اخلاقی و حقوقی دارد؟ مخصوصاً در اقتصاد چطور است؟ آیا خواستهها و تمایلات بشر و حتی خواستههای مصنوعی و کاذبی که در اثر تبلیغات و توهم و رقابتهای منفی چشم و همچشمی درست میشود، حقوق نسلها بر هم و اینکه آیا نسل آینده بر ما حقوقی دارد یا ندارد؟ مسئولیت ما در برابر هم چیست؟ یعنی باید به ریشه حق و تکلیف توجه داشته باشی. در فعالیت اقتصادی یا پزشکی یا هر چیز دیگری که باشد که آن تعلقی که بین شخص و ثمره کار خودش هست آیا این تعلق طبیعی است یا اعتباری است و شرط و منشأ آن چیست. یکی اصل دیگر هم نشاط اجتماعی و کار است. من فقط در این زمینه یک روایت برای شما میخوانم. الان یک منطقی بین ما و حتی مذهبیها هست که هر چه کمتر کار کنی میگویند این خوشبختتر است. الان شما از خودتان یا از بعضیها بپرسید چه کسی خیلی خوشبخت است؟ خیلیها میگویند کسی که خیلی کم کار کند و خیلی زیاد استراحت کند و خوش باشد. این درست خلاف منطق تربیتی اسلام است. اسلام میگوید خوشی و تفریح به اندازه لازم است. مازاد بر آن و اصل بر کار است. سوال اینکه آیا مؤمن در کار اقتصادی کسل است یا با نشاط است؟ امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «انی لابغض...»، من متنفر و عصبانی هستم از این منطق و از دست کسانی که، «یکونُ کَسلان مِن امرِ دنیا...»، کسانی که در کار دنیای خود شل و کسل هستند. کشاورز است و شل کار میکند. مهندس است و همینطور شد، شد و نشد، نشد ممکن ار میکند. میخواهد جراحی کند و برای او مهم نیست که سر وقت بیاید یا نه، با انرژی بیاید یا نه. باید جراحی 4 ساعت طول بکشد و بخواهد 3 ساعته آن را تمام کند. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود یکی از شرایطی که میخواهید بفهمید چه کسی مؤمن است و چه کسی منافق است همین است. یعنی در ظاهر مؤمن است ولی در واقع کافر است و ادای مذهبیها را در میآورد. فرمودند یکی از جاهایی که علامت میگذارم تا بشناسید این است که کسانی که در کار خود، حالا کار کشاورزی و اقتصادی و علمی و نظامی و تربیتی و رسانهای و هنری و هر کار دیگری که باشد، کسل هستند، بیانگیزه هستند، سست کار میکنند ایمان ضعیفی دارند. این آدم بیایمان است. هر کس با نشااط است، پرانرژی است، خسته نمیشود، مأیوس نمیشود، مؤمن است. حالا یکی از نمونهها در اردوهای جهادی است. اول انقلاب این اردوهای جهادی که هر هفته جمعهها میرفتند، بعضی از خانوادههای مرفه بودند که در خانه خودشان کار نمیکردند ولی وقتی آنجا میرفتند در مزرعه، در روستا، در خانه یا بر سر مزرعه یک خانواده فقیر روستایی مثل 5 کارگر زیر آفتاب میدویدند. البته بلد هم نبودند کار بکنند. مثلاً من یادم هست ما گاهی با اخویها و مادرمان میرفتیم. کل ما روی هم زحمت میکشیدیم گندم را درو کنیم میدیدی یک بچه روستایی یک نفری 5 برابر ما درو میکند و ما که 4، 5 نفری کار میکنیم به اندازه او نمیشود. یعنی خیلی هم معلوم نبود بتوانی به آنها خدمت اقتصاد ی بکنی. ولی همین که بین آنها میرفتی کافی بود. «اِنی لَاُبغِضُ الرَجُلَ یکونَ کَسلان عَن امِ دنیاه...»، خداوند بیزار است و ما بیزار هستیم از کسانی که هر کاری که به عهده گرفتهاند را بیانرژی و بیانگیزه و شل انجام میدهند. از چنین کسانی متنفر هستیم. اینها مؤمن نیستند. «لَانه اذا کانَ کَسلان مِن امرِ دنیاه فهو عن امر آخرته اَکسَل...»، این خیلی عجیب است. فرمودند کسانی که یک کار کوچک را در دنیا با کسالت انجام میدهند، افسرده و شل هستند، در کار آخرت که مهمترین پروژه است حتماً کسلتر و بیحالتر است. به یک کسی میگویند به فلان روستا برو و 5 روز باش و 40 نفر بیمار را مداوا کن. این بیانرژی میرود. تو که یک کار معمولی را به عهده گرفتهای و با انرژی انجام نمیدهی و نشاط نداری چطور در مسئله کل دین و دنیا و آخرت نشاط داری؟ فرمودند «اِن یَکُنِ الشُغُلُ مَجهَدَه...»، فرمودند شعار اسلام اصالت کار است. حتی اگر شما مرفه هستی. بعضیها فکر میکنند ما تا وقتی فقیر هستیم باید کار کنیم و وقتی که ثروتمند شدیم دیگر کار لازم نیست. این ضد روایات ماست. الان ایام شهادت امام صادق(ع) است. ایشان یکی از یاران را دیدند و گفتند شنیدهام که الان چند ماهی است شما سر کار نمیروید و معاملهای هم نمیکنید. گفت بله، دیگر نیازی ندارم. دیگر میخواهم بخورم و بخوابم و استراحت کنم. فرمودند اشتباه میکنی. یکی از فواید کار مسئله اقتصاد و زندگی است. غیر از این هم فلسفههایی دارد. فرمودند «اِن یَکُنِ الشُغُلُ مَجهَدَه...»، اگر شغل و کار و تلاش جهاد باشد زحمت و رنج دارد. اصلاً جهاد به معنی کار سخت است. اردوی جهادی به معنی اردوی کار سخت بدون مزد و منت است. فرمودند اگر کار سختی دارد جهاد است، «فاتِصالُ الفَراغِ مَفسَدَه...»، این را بدان که بیکاری فساد میآورد. بیکاری عین فساد است. حتی اگر مرفه هستی و نیاز نداری برو کار کن. سودش را برای خودت برندار و به دیگران بده. برو و مجانی کار کن. بیکار نباش. اسلام میگوید هر جا بیکاریست فساد هست. بله، یک کسی مریض است، یا به دنبال کار است و کاری گیر نیاورده یک بحث دیگری است. ولی کسی که میتواند برود و کار کند و نمیرود. فرمودند تفریح به جای خود، لذت به جای خود، بیکاری فساد است و فساد میآورد. در یک روایت دیگر هم فرمودند اگر یک جا 3 چیز با هم جمع بشود مطمئن باشید فساد و گناه با هم میآیند. جوانی، بیکاری و رفاه. یعنی جوانی که مرفه است و بیکار هم هست تقریباً ردخور ندارد که به فساد و گناه میافتد. کار، کار، کار و البته در کنار کار هم استراحت و تفریح باشد. این هم یک اصل است. اساساً کار از نظر اسلام یک ارزش است. حتی اگر کار برای خودت باشد چه برسد به اینکه کار برای دیگران باشد. فرمودند «انَ الاَشیاءَ لَمَا ازْدَوَجَتْ ازدَوَجَتْ ازدَوَجَ الکَسَل وَ العَجز فَنُتِجا بَینَهُما الفَقر...»، فرمودند گاهی خصلتهایی هست که اینها جدا جدا ضرر دارد. وقتی با هم ترکیب میشوند ضرر آن ده برابر هم میشود. فرمودند یکی از چیزهایی که اینطور است کسالت و بیعرضگی است. عجز به معنی آدم بیعرضه است. آدم بیعرضه یعنی کسی که میگویند به فلان روستا برو و فلان جا را آباد کن. این تعهد میکند که من ده روزه اینجا مسجد یا مدرسه یا درمانگاه میسازم. من به اینجا میروم و 100 بیمار را درمان میکنم. تعهد میکند و این مسئولیت به او واگذار میشود. این میرود و یک ماه میگذرد و دو نفر را معالجه میکند. بعد هم بهانه میآورد. این یعنی عاجز است. یعنی بیعرضه است. امام(ع) فرمودند دو چیز خودش جداگانه بد است. وقتی با هم ترکیب میشود مصیبت است. یکی کسالت است. شل است و انگیزه ندارد و یکی بیعرضگی و عجز است. بعد فرمودند وقتی آدم بینشاط بیعرضه هم باشد دیگر واویلاست. نه نشاط روحی و انرژی داری و نه عرضه داری. فرمودند این دو که با هم ازدواج کنند، یعنی اگر کسالت و بینشاطی با عجز و تنبلی و بیعرضگی با هم ازدواج کنند یک فرزند شومی به نام فقر دارند. آن فرد، آن خانواده و آن جامعه حتماً فقیر میشوند. فرمودند جامعه دینی باید نشاط و عرضه و لیاقت داشته باشد. این دو باید با هم باشند. بیکاری یک ضد ارزش است. ابزار منفی است. ضرر اقتصادی دارد. ضرر روحی دارد. در دنیا و آخرت مفتخوری و انگلی و بیکاری و تنبلی و بیعرضگی به ما صدمه میزند. آخرین عرض بنده اینکه فرمودند همه مردم باید یک زندگی شرافتمندانه متوسطی داشته باشند. به لحاظ بهداشت و مسکن و همه چیز. اسلام با این مخالف است که یک عدهای خانه نداشته باشند، بیمار باشد و نتواند خودش را معالجه کند. نمیدانم شما قرار است به کجا بروید ولی همین الان ما مناطقی داریم که کسانی سالها درد میکشند و معالجه آن هم بسیار آسان است. اخوی ما زمان جنگ در یکی از مناطق غرب کشور بود. این در بهداری بهیار بود. یک زمانی در ادوات، یک زمانی در نیروهای رزمی و یک زمانی هم در کار بهیاری بود. میگفت این داروهایی که برای تقویت اشتها است، فکر میکنم روغن ماهی بود، میگفت من از اینها نسخه نوشتم و به خانوادههایی دادم که در منطقه محروم مرزی بودند دادم تا برای بچه استفاده کنند. خیلی ضعیف بودند. بعد رفتند و دیدم فردا یا پسفردایش همه آمدند و گفتند میشود از آنها بدهید؟ از همان غذاها بدهید. گفتیم اینها غذا نبود. اینها دارو بود. شربتی برای بچه بود. گفت ما دو روزی غذا نخورده بودیم. اینها را با آب قاطی کردیم و نان در آن تلیت کردیم و خانوادگی خوردیم و بعد از چند روز ما سیر شدیم و خیلی هم خوشمزه بود. برای غذا استفاده کرده بودند. همین الان با وجود این همه زحمات و خدماتی که شده مناطقی هستند که شما میبینید طرف پنج سال درد چشم دارد در حالی که با یک داروی ساده قابل علاج است. ولی نه او میداند و نه کس دیگری میداند. آنجا به یاد بیاورید که خداوند میفرماید «وَ مَن اَحیاها فَکَاَنما اَحیا الناس جمیعاً...»، اگر کسی یک انسان را از درد و مرگ و انحراف فکری یا از هر مشکلی نجات بدهد گویی همه بشریت را احیا کرده و نجات داده است. «فَکَاَنما اَحیا الناس جمیعا...»، یعنی اگر یک بیمار را خوب کنی انگار 7 میلیارد انسان بیمار هستند و شما آنها را شفا دادهای. این منطق قرآن است و میفرماید اگر یک آدم بیگناه را بکشی، یا در حال مردن است و تو به او کمک نکنی انگار تمام بشریت را به قتل رساندهای. «فَکَاَنَما قَتَلَ الناسَ جمیعا...»، این منطق قرآن است. جان یک انسان، سلامتی یک انسان، ایمان یک انسان به اندازه کل بشریت است. اینجا کمیت مطرح نیست. چون کسی که میتواند یک نفر را بکشد، یا اجازه بدهد که او بمیرد و به او کمک نکند با همین منطق میتواند مرگ 7 میلیارد نفر دیگر را هم مشاهده کند و از کنار آن بگذرد. آن روایتی که عرض کردم این است که فرمودند متقابلاً بدانید اگر بیش از نیاز خود مصرف کنید، هر کسی بیش از نیاز واقعی خود مصرف کند، حالا غذا یا لباس یا هر امکاناتی که باشد، سهم کسانی را که ندارند و محرومیت میکشند را میخورد. دزد است. غاصب است. این روایت امام صادق(ع) است. شما شیعه جعفری هستید و این هم امام جعفر صادق(ع) است. فرمود هر کس بیش از نیازش لباس میپوشد، لباس برهنگان را میپوشد. چون کسانی هستند که یک دست لباس مناسب ندارند. این برای اوست. اگر کسی بیش از نیازش میخورد، بیش از نیازش ماشین و وسیله را سوار میشود، سهم کسی را میبرد که پشت کوه است و همسرش دچار درد زایمان شده و تا نزدیکترین منطقهای که بتواند خودش را برساند باید 48 ساعت در کوه بیاید. تو وقتی 8 یا 9 ماشین داری باید بدانی که این ماشین برای اوست که دزدیدهای. تعبیر امام صادق(ع) دقیقاً این است. تو غصب کردهای. دزد هستی. مازاد بر نیازت را باید به آنهایی بدهی که نیاز ندارند. اگر وقت اضافی داری به جای اینکه آن را حرام کنی بلند شو و به بقیه کمک کن. به یتیمخانهها برو، به خانه سالمندان برو، به دیوانهخانه برو. اگر وقت و امکان اضافی داری، کمک کن. فرمودند «انَ فرعونَ لَعالِ فی الارض...»، فرعون روی زمین برتری جست و خواست آقای همه باشد و یک روش او این بود که «وَ اِنَهُ لَمِنَ المُسرِفین...»، سبک زندگی که تبلیغ میکرد و انجام میداد این بود که از مسرفین بود. اسراف میکرد. اسراف به معنی مصرف بیش از نیاز است. همینطور اسراف به معنی مصرف نادرست است. چون گاهی هست که به اندازه نیاز ما هست ولی چون نادرست مصرف میکنیم. این هم اسراف است. تبزیر به معنی ریخت و پاش و ضایع کردن انرژی و سوخت و امکانات و غذا. طرف گفت من 7، 8 دست لباس دارم. این اسراف است؟ فرمودند نه. اگر هر کدام به جای خودش مصرف بشود. اگر با لباس میهمانی سر کار بروی اسراف است. و الا اگر نیاز داری اسراف نیست. به شرطی که همسایه تو هم یک دست لباس داشته باشد. اینها الان گرفتاریهای جامعه ماست. هر چه بیشتر به بالای شهر میروی بیچارهتر هستند. به این روایت امام صادق(ع) از پیامبر اکرم(ص) عنایت بفرمایید. در جامعه ما طبقات بالاشهری گرفتار هستند. «مَن لَبِسَ ثوباً...»، هر کس یک لباس گران بخرد و بپوشد، «فَاَختالَ فیه...»، فقط برای اینکه پز بدهد و بگوید میدانی قیمت این لباس من چقدر است. یا بعضیها را دیدهاید که در هر مراسم یک لباس میپوشند. نمیدانم این چه بیماری روحی است. میگویی این لباس را بپوش و او میگوید من در آن مراسم این لباس را پوشیدهام. خیال میکنند لباس یک بار مصرف است. فرمودند هر کس لباس گرانی بپوشد فقط برای اینکه کسان دیگری را تحقیر کند که من دارم و تو نداری، «خسَفَ اللهَ به مِن شَفیرِ جهنم...»، از پرتگاههای عذاب آتش به قعر آتش خواهد رفت. یعنی وعده قطعی عذاب به کسانی که ماشین و لباس و امکانات و میهمانیهایی ترتیب میدهند فقط برای اینکه بقیه را تحقیر کنند و پز بدهند. فقط برای همین. امام صادق(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که اینها جهنمی هستند. حتی اگر مذهبی باشند. فرمودند «مَن بنی بنیاناً...»، هر کس خانهای میسازد، «ریاءً...»، یعنی طوری درست میکند که هر کسی رد بشود تأسف بخورد و بگوید اگر ما آدم هستیم اینها چه هستند. به روایت دقت کنید. میفرماید «مَن بنی بنیاناً ریاءً...»، اگر کسی خانهای بسازد فقط برای نشان دادن و ریا و تحقیر دیگران و بخواهد بگوید ما این هستیم، «و سُمعَةً...»، یا خبرش به گوش همه برسد و همه جا راجع به ماشین و خانه او صحبت کنند، «حَمَلَهُ یَومَ القیامه...»، در قیامت باید همان خانه، همان مرکب را روی دوش خود حمل کند. تمام اینها وبال است. باری بر روی دوش اوست و باید با آنها از میان آتش عبور کند. «وَ هوَ نارً تَشْتَعِل ثُمَ یُطوقُ فی عنقه و یُلقی فی النار...»، آن خانه و کاخی که برای پز دادن ساختی مثل آتشی بر گردن تو آویخته است و با آن به قعر آتش خواهی رفت. بعد گفتند یا رسول الله، «کَیفَ بینا الریاء و سمعة...»، منظور شما چیست که کسی خانهای بسازد که برای ریا و پز دادن و تحقیر دیگران باشد؟ پیامبر اکرم(ص) فرمودند وقتی کسی خانهای بسازد، «یَبنی فَضلا علی ما یَکفیه...»، که واقعاً به آن نیاز ندارد. 3 یا 4 اتاق برای تو کافیست. ولی خانهای با 20 اتاق ساخته است. استفاده هم نمیکند. فقط برای اینکه یک وقتهایی فامیل و دوست که میآیند آنها را از جلوی اتاقها رد کند. اتاق یک، اتاق دو، اتاق سه، اتاق چهار، همه هم خالی است ولی ما این هستیم. رسولالله فرمودند هر کس بیش از نیازش خانهای بسازد تا بر همسایگانش و دوستانش و دیگران برتری بفروشد و به برادرانش فخر بفروشد و آنها را تحقیر کند، «استطاعة منه علی جیرانه و مباهاة لاخوانه...»، برای پز دادن به دیگران جهنمی است. حالا یک وقت کسی نگوید که نکند اینها میگویند که ما یک خانهای به اندازه آغل موش درست کنیم و برویم در آن زندگی کنیم تا اسلامی بشود. این هم نیست. برعکس یک وقت حضرت رضا(ع) یک وقتی پولی آوردند و به یکی از یاران خود دادند. یک مبلغ زیادی بود. گفتند این را بگیر و برای خودت و زن و بچه و خانواده یک خانه بخر. گفت آقا خیلی متشکرم. من خانه دارم. فرمودند من آمدهام و خانه تو را دیدهام. آن خانه نیست. حالا به تعبیر ما مثل آغل موش است. گفت آقا واقعیت این است که این خانه از پدر به من ارث رسیده و من به عشق پدرم این خانه را میخواهم. میخواهم تا آخر در همین خانه زندگی کنم. فرمودند حالا خودت را عذاب میدهی چرا زن و بچه و خانواده را عذاب میدهی؟ آنجا جای زندگی نیست. گفت نه. امام رضا(ع) گفتند معماری این خانه غلط است. کوچک است. به درد نمیخورد. برو یک خانه بزرگتر و راحتتر بخر. گفت نه پدرم چه میشود؟ دیگه حوصله امام رضا(ع) سر رفت. فرمودند «وَ اِن کانَ ابوکَ احمق...»، یعنی حتی اگر پدر جنابعالی احمق تشریف داشتند و یک چنین خانهای ساختهاند جنابعالی باید با بچهها و نوهها تا آخر در همین خانه زندگی کنی؟ معماری این خانه احمقانه است. این خانه جای زندگی نیست. پس از آن طرف هم هست. همه باید راحت زندگی کنند. در روایت میفرماید یکی از نعمتهای الهی «سعة الدار» بزرگی خانه است اما در چه حد؟ در حدی که نیاز داری. فرمودند اما بیش از این جهنمساز است. اینها بخشی از دو منطق بود که از دو طرف در باب مسئله اردوی جهادی و خدمت بیمنت به خلق و مبارزه با مصرفگرایی اشرافی وجود دارد. انشاالله موفق و مؤید باشید. عذر میخواهم که وقت شما را گرفتم.
و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی